سید امیرحسین جون, عزیز دل مامان و باباسید امیرحسین جون, عزیز دل مامان و بابا، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه سن داره

امیرحسین، گلی از بهشت

هفته آخر هفت ماهگی گل پسرم

عزیز مامان چندروزی بود که زیاد عطسه میزدی و سرفه میکردی دیروز رفتیم دکترکه گفت شکرخدا چیزی نیست  و ی کم سرما خوردی و  دارو داد که  این دارو عجیب خوابالودت میکنه و من اصلا دوست ندارم. دیروز تو مطب حکایتی داشتیم نشسته بودیم در انتظار نوبت،شما هم طبق معمول مشغول نظاره کردن اطرافت بودی،ی دختره 3،4 ساله نشسته بود کنارمون تا دیدیش شروع کردی از خودت صدادر اوردن ..هه..هه..اگه..،هرچی تو سعی میکردی وخودتو از بغلم جدا میکردی و دستتو میبردی طرفش،اون البته بعدش فهمیدم اسمش نرگسه،حتی ی نیم نگاهی بهت نکرد.توجه همه جلب شده بود وهمه برا خودشون ی پا روانشناس شده بودن واز سیاست نرگس خانم و زودجوشی و اجتماعی بودنت حرف میزدنو اینکه ذا...
16 اسفند 1391